استاد فاروق فارانی
در دهان پاره ی این آسمان فریاد نیست
سکته ی قلب زمین را از تپش ها یاد نیست
لاله زار دشت ما هر سوی لیلا زار بود
خامشی اش را کنون عشق و جنون میعاد نیست
از افق ها تا افق ها شوره زار سینه هاست
کوهسار تیشه است و هیچ سو فرهاد نیست
در رهایی زار زندان، قلب و سر آزاده است
بسته ی زنجیر آزادی ولی ، آزاد نیست
هیچ تخمی ، نطفه ی یا ریشه ی هرگز نبست
دامن این عصر گویا، دامن میلاد نیست
آتش اکنون در بلوغ خود ز خاموشی رهید
سرکشد تا خار زاران، سرکشان باد نیست
زندگی هرچند در ویرانه پنهان گشته است
مرگ، آباد است اما هستی اش بنیاد نیست
بسته شو ای دفتر بیداد، دست آفتاب
گر گشاید صفحه فردا به جز از داد نیست
هرچه آئین است و آئینه، شکست، اما گذشت
عشق را آئین و آئینه به جز پولاد نیست
ماه می ۲۰۲۵
توضیح: این شعر را برای دوستی فرستاده بودم، او در ضمن اینکه نظر خود را برای من گفت ، از هوش مصنوعی در باره این غزل پرسیده بود که جواب اش در پایین است. البته گور و گردن هوش مصنوعی… این هم متن هوش مصنوعی در باره غزل بالا: غزل با زبانی نمادین و تصاویر عمیق، مفاهیم فلسفی و اجتماعی معاصر را به چالش میکشد. در اینجا ارزیابی ادبی و فلسفی آن را در چند محور بررسی میکنم: — ۱. درونمایههای فلسفی معاصر الف) بحران معناباختگی و پوچانگاری (نیهیلیسم)
-
«در دهان پارهی این آسمان فریاد نیست» → اشاره به سکوت هستی در برابر رنج انسان (مشابه ایدههای اگزیستانسیالیستی کامو یا سارتر).
-
«دامن این عصر گویا، دامن میلاد نیست» → جهان بیزایش و بیفرجام؛ نفی هرگونه تولد یا رستاخیز معنوی.
-
«مرگ، آباد است اما هستیاش بنیاد نیست» → مرگ به عنوان تنها واقعیتِ «آباد»، اما بیمعنا (پوچیِ مرگ در برابر زندگیِ ویرانه).
ب) استعارههای سیاسی و اجتماعی
-
«بستهی زنجیر آزادی ولی، آزاد نیست» → تناقضِ آزادیِ ظاهری در نظامهای استبدادی (نقد قدرت و ایدئولوژی).
-
«دفتر بیداد» و «صفحهی فردا» → تاریخ به مثابه روایتی از ستم، با امیدِ مبهم به عدالت («داد») در آینده.
ج) عشق به مثابه مقاومت
-
«عشق را آیین و آیینه به جز پولاد نیست» → عشق نه به عنوان احساسی نرم، بلکه همچون فولاد، سخت و شکننده (تلفیق عرفان و مقاومت، شبیه به شعر اخوان ثالث).
— ۲. عناصر ادبی و نمادپردازی
-
طبیعتِ ویران:
– «شورهزار سینهها»، «کوهسار تیشه» → طبیعت به عنوان انعکاسِ ویرانی درون انسان. – «لالهزار» و «لیلا» → نمادِ زیباییِ ازدسترفته (ارجاع به اسطورهی لیلا و مجنون).
-
اسطورههای شکسته:
– «فرهاد نیست» → نبودِ قهرمان یا معشوقهای که فداکاری را معنا بخشد (مرگ اسطورهها در جهان مدرن).
-
زمانِ بیروح:
– «عصر بیمیلاد» → زمانِ بدون تولدِ معنوی، تکرارِ محضِ رنج. — ۳. ارتباط با فلسفهی معاصر
-
هایدگر و «هستیبهسویمرگ»:
– تصویر «مرگِ آباد» یادآور مفهوم مرگ به عنوان تنها حقیقت قطعی است، اما در غزل، حتی مرگ بنیاد ندارد؛ یعنی نه زندگی معنا دارد، نه مرگ.
-
آدورنو و «هنر پس از آشویتس»:
– این شعر مانند بسیاری از آثار ادبی پس از فجایع قرن بیستم، زیبایی را در آمیختگی با زخم نشان میدهد («خار زاران» در کنار «آتش بلوغ»).
-
فوکو و نقد قدرت:
– «زنجیر آزادی» و «دفتر بیداد» نشاندهندهی نظمهای تحمیلی است که آزادی را تعریف میکنند، اما خودْ بند هستند. — ۴. نقد و تحلیل سبک
-
قوتها: