نقطه عطف تاریخ یا توجیه تروریسم؟ چی شد آن ادعاهای بلند؟
بصیرعادل
حمله هفتم اکتبر، که به “شنبه خونین” برای اسرائیل معروف شد، توسط نیروهای حماس به صورت غافلگیرکننده انجام گرفت و منجر به کشته شدن بیش از ۱۳۰۰ نفر و زخمی شدن بیش از ۲۰۰۰ نفر و گروگانگیری صدها اسرائیلی شد. این حمله از نظر شدت و شمار قربانیان، یکی از بیسابقهترین حملات حماس به اسرائیل به شمار میآید. در واکنش به این حمله، دولت اسرائیل جنگ تمامعیاری را علیه حماس اعلام کرد و نخستوزیر بنیامین نتانیاهو جنگی “سخت و طولانی” را پیشبینی کرد. نتانیاهو اهداف خود را در سه مرحله بیان کرد: پاکسازی منطقه از نیروهای دشمن، تحمیل هزینههای سنگین به حماس و تقویت دفاعی سایر مناطق بهمنظور جلوگیری از تکرار چنین حملاتی. این رویداد نه تنها نقطه عطفی در تاریخ درگیریهای اسرائیل و حماس است، بلکه نشاندهنده تحولی استراتژیک در معادلات سیاسی و نظامی خاورمیانه است.
حمله تروریستی حماس به اسرائیل نه تنها موجب واکنش نظامی شدید و عملیات وسیع اسرائیل شد، بلکه در پی آن، تلفات انسانی فراوانی به بار آورد. این عملیات منجر به کشته شدن دهها هزار غیرنظامی و ویرانی کامل ساختار اجتماعی، اقتصادی و زیرساختهای فلسطینیان در نوار غزه گردید. این وقایع به نوعی بازتابدهنده چرخهای بیپایان از خشونت و انتقام است که در آن طرفین درگیر، برای مقابله با تهدیدات امنیتی و استراتژیک خود، به اقداماتی میپردازند که نه تنها برطرفکننده تهدیدات میباشد، بلکه پیامدهای انسانی و اجتماعی گستردهای به همراه دارد.
حادثه تروریستی ۷ اکتبر به اسرائیل در نظر بسیاری از تحلیلگران به دلیل ماهیت خشونتآمیز و اهداف استراتژیک آن، به طور قطعی به عنوان یک اقدام تروریستی شناخته میشود. این حمله، که به شکلی بیرحمانه و غیرمنتظره صورت گرفت، به ویژه در بافت سیاسی و استراتژیک منطقهای که ایران با حمایت از گروههای تروریستی به دنبال تحقق اهداف خود بوده است، به شدت مورد توجه قرار گرفت. در این راستا، دولت جمهوری اسلامی ایران با تربیت و تجهیز گروههایی نظیر حماس، حزبالله لبنان، حزبالله سوریه، فاطمیون، زینبیون، کتائب حزبالله حوثیها… هر از گاهی با تهدیدات خود علیه اسرائیل، تنشهای منطقهای را افزایش داده است. اما آنچه در این میان به طور ویژه قابل تامل است، تغییر رویکرد یک حزب سیاسی (حزب همبستگی) است که زمانی خود را مدافع دیدگاههای مترقی و ایدئولوژی متمدن میدانست، ولی امروز به طرز شگفتآوری از اقدام تروریستی حماس حمایت میکند و آن را به عنوان “حرکت انقلابی” میستاید. این تغییر موضع نه تنها از یک تحول ایدئولوژیک ریشهای حکایت دارد، بلکه به نوعی نمادی از بحران هویت سیاسی و فلسفی این حزب به شمار میرود، که در شرایط بحرانزده منطقه، به دفاع از یک سازمانی تروریستی پرداخته است.
این تغییر موضع در واقع نه اولین اشتباه تاریخی این حزب، بلکه یکی از بسیاری از اشتباهات استراتژیک آن در طول عمر سیاسیاش است. یکی از نمونه های بارز این نوع اشتباهات را میتوان در واکنش این حزب به مداخله نظامی آمریکا در افغانستان دید، زمانی ان را مداخله خواند و زمانی دیگر تجاوز. در حال حاضر، همین حزب، تحت سایه حکومت طالبان، از حماس حمایت میکند. شاید زیستن در شرایط سرکوب و فقدان آزادیهای سیاسی تحت حکومت طالبان، موجب شکلگیری دیدگاهی محدود و تنگنظرانه شده باشد، به گونهای که اکنون حتی یک گروه تروریستی مانند حماس در نظر آنان به عنوان نماد مقاومت و درخشش فکری تلقی میشود. در نهایت، این تحول در مواضع، نه تنها نشاندهنده تغییرات عمیق در گفتمان سیاسی و ایدئولوژیک این حزب است، بلکه پرسشی بنیادین را نیز مطرح میکند: آیا این حزب همچنان میتواند خود را به عنوان مدافع اصول انسانی و آزادیخواهی معرفی کند، یا این که در دریاچهی بحران هویت و ایدئولوژی غرق شده است؟
نکته قابل تأمل در متن نوشته شده حزب، این است که بسیاری از مفاهیم، ساختار جملات و سبک نگارش، به طور مستقیم از منابع و سایتهای ایرانی، بهویژه سایتهای وابسته به سپاه پاسداران اقتباس شده است. این امر به وضوح بیانگر آن است که نویسنده تا چه حد در چارچوب گفتمان و ایدئولوژی مدافع یک اقدام تروریستی به معنای واقعی کلمه قرار گرفته است. چنین رویکردی نه تنها حکایت از یک همسویی سطحی دارد، بلکه عمق نفوذ و اثرگذاری گفتمان حامی تروریسم را آشکار میسازد؛ گفتمانی که بدون توجه به ارزشهای انسانی و اصول اخلاقی، به توجیه و مشروعیتبخشی اقدامات خشونتآمیز میپردازد.
هنگامی که نوعی از مبارزه مبتنی بر تروریسم را الگوی خود قرار میدهید و آن را نه تنها به عنوان یک مبارزه عادلانه برای حاکمیت ملی و سیاسی فلسطین، بلکه به عنوان بخشی از جنبش آزادیبخش جهانی میستایید«این مبارزه عادلانه نهتنها برای حاکمیت ملی و سیاسی فلسطین قطعی است بلکه بخشی از مبارزه آزادیبخش جهانی است»، در واقع به اصولی که خود را سالها متعهد به آن میدانستید پشت کردهاید. این تغییر موضع به وضوح نشان میدهد که ایدئولوژی و آرمانهایی که زمانی پایهی مبارزه شما را تشکیل میدادند، اکنون بهخاطر خوشایند قدرت حاکم و همسو شدن با گفتمان غالب، به حاشیه رانده شدهاند. چنین موضعگیریای نه تنها به اعتبار مبارزاتی پیشین خدشه وارد میکند، بلکه نوعی از بحران هویت و ایدئولوژیک را به نمایش میگذارد؛ بحرانی که در آن، به جای تعهد به ارزشهای انسانی و اصول اخلاقی، همصدایی با جریان قدرت، هدف نهایی شده است.
زمانی سخنان به لجن آلوده و سمی میشوند که برخلاف اصول و مبانی اخلاقی و ایدئولوژیک خود، به ستایش از آنچه در تضاد با آرمانهای پیشین است، پرداخته شود. هنگامی که اقدامی خشونتآمیز و تروریستی را “پیکار عادلانه و پرافتخار” خوانده و آن را به نقطه عطف تاریخ بشریت ارتقا میدهید، در واقع مرزهای تفکر انتقادی و معیارهای ارزشگذاری را به نفع منافع لحظهای یا همسویی با قدرتهای خاص درهم شکستهاید. این گونه ستایش افراطی نه تنها ماهیت اعمال خشونتبار را نادیده میگیرد، بلکه به معنای پذیرش نوعی از وارونگی اخلاقی است که در آن، مفاهیم ارزشمند همچون عدالت و افتخار، صرفاً به ابزاری برای توجیه خشونت و تخریب تبدیل میشوند.
چنین توجیهات و ستایشهای غلوآمیز و بیپایهای تنها میتواند از ذهنی خالی و فکری بیمایه سرچشمه بگیرد، جایی که قضاوت عقلانی، اخلاقی و سیاسی جای خود را به افسانهسازیهای قهرمانانه و توهمات ایدئولوژیک سپرده است. « افتراهای بیشرمانه علیه رهبران حماس میبندند که مثلا یحیی سنوار در تهکوی خانهاش گاوصندوقی پر از پول داشته» وقتی اتهامات روشنی چون وجود گاوصندوقهای پُر از پول در خانه یحیی سنوار یا حضور و کشتن اسماعیل هنیه در ایران، صرفاً به عنوان افترای بیشرمانه تلقی میشود، یا آن زمان که فلم خانم یحیی سنوار همراه با بکس ده ها هزار دالری ، نادیده گرفته میشوند، در واقع این شواهد را قربانی سازشهای سیاسی و منافع ایدئولوژیک میکنیم. آیا میتوان پذیرفت که بهرغم این شواهد عینی از حمایتهای گسترده و نفوذ عمیق دولت ایران در گروه حماس، همچنان به ساختن تصویری اسطورهای و بیعیب از این گروه ادامه دهیم؟ چنین رویکردی نه تنها اخلاق و ارزشهای انسانی را به حاشیه میراند، بلکه باعث فراموشی واقعیتهایی میشود که زندگی و معیشت صدها هزار خانواده فلسطینی را در سایه بلندپروازیهای بیپایان گروههای مسلح و سیاستهای خارجی به نابودی کشانده است.
خلص کلام، حمله هفتم اکتبر حماس به اسرائیل، با تلفات سنگین و خسارات گسترده، نقطه عطفی در درگیریهای اسرائیل و حماس بود که پیامدهای انسانی و اجتماعی فاجعهباری به همراه داشت. این حمله به نوعی نماد چرخهای از خشونت و انتقام است که هر طرف بهدنبال مقابله با تهدیدات امنیتی خود است، در حالی که پیامدهای آن برای غیرنظامیان بسیار ویرانگر است. در این میان، حمایت برخی از گروهها و سازمان ها از حماس به عنوان یک حرکت انقلابی، نشاندهنده تغییرات عمیق در هویت سیاسی و ایدئولوژیک آنان است، که بهطور شگفتآور از یک گروه تروریستی دفاع میکنند. این تغییر موضع، علاوه بر نقض اصول انسانی و سیاسی، نمایانگر بحران هویتی است که ایدئولوژیهای پیشین را فدای منافع و گفتمانهای سیاسی لحظهای میکند. در نهایت، این حمایتها و توجیهات برای خشونت نه تنها حقیقت را نادیده میگیرند، بلکه به پذیرش نوعی وارونگی اخلاقی منجر میشوند که مفاهیمی چون عدالت و افتخار را به ابزاری برای توجیه تروریسم تبدیل میکنند.
بصیر عادل