اداوارد سعيد يکی از نويسندگان، منتقدين فرهنگی و فعالين سياسی فلسطينی- امريکايی میباشد. «روشنفکر کيست؟» عنوان کتابی است که در آن ادوارد سعيد پيرامون پديدهای روشنفکر نظريهپردازی کرده است. فشردهای اين کتاب در ميان قشر روشنفکر افغانستان همواره دست به دست میشود. زمينه نقد من را هم همين فشرده که رضا سرگلزايی بروز داده است، میسازد(1).
«روشنفکر کيست؟» پديده ايست که همواره مورد بحث قرار ميگيرد. شايد کمتر روشنفکری سراغ داشته باشيم که پيرامون پديدهی روشنفکر نظر نداده باشد. کتاب ها و مقالات بسياری در اين مورد رقم خورده اند، کتلهی بزرگی از نويسندگان، روی اين پديده درنگ کرده اند و نظر به درک و جايگاه طبقاتی شان از اين پديده، تعريف های گوناگون و حتی دلبخواهی جلو گذاشته اند. يکی از شگفتی ها اين است که با وجود اين همه درگيری، هنوز حتی يک تعريف کليشهای طبقاتی درستی هم از پديده روشنفکر ارائه داده نشده است. تقريباً ميتوان گفت که نظريات بيشتر پژوهشگران روشنفکر در گرد نظريات ادوارد سعيد، احمد شاملو و آرامش دوستدار ميگردند.
ادوارد سعيد روی وظيفه روشنفکر پافشاری میکند. او به اين نظر است، که وظيفه روشنفکر «نقد نهادهای قدرت» است. از آنجا که «قدرت بدون نقد فساد می آورد»، بايد روشنفکر نهاد های قدرت را همواره نقدکند، تا «نهادهای قدرت سالم بمانند». روشنفکر بايد توانايی آگاه سازی توده های مردم را داشته باشد و نبايد «نااميد و سرخورده» شود. با ساختن «نهادهای مدنی» برای اصلاح، بايد روشنفکر «به حرکت دائمی و پله پله اجتماع اميدوار» باشد (همانجا).
به طور کل، نقد که «نقد نهادهای قدرت» هم جز آن است، يکی از وظايف روشنفکر است. نقد مانند خود روشنفکر يک پديده سياسی است. نقد در هر گستره و حوزه در پی تفاهم و تساهل نيست و به سنجش خوب و بد و انتخاب بهتر نمیپردازد. وظيفه والای نقد، عبارت است از دگرگون کردن تئوری به نيروی مادی است، يعنی اين که نقد معترض است و مبارزه اش برای تغيير است. وظيفه روشنفکر نقد است و وظيفه نقد ارزيابي و بررسي حل تضاد های اجتماعی برای تغيير.
روشنفکر نمیتواند سياسی نباشد. روشنفکر يک پديده کاملاً سياسی است و ميتواند هر جايگاهی را که به سود توده های مردم باشد، انتخاب کند. اين جايگاه میتواند در دولت باشد يا در اپوزيسيون. وظيفهای اصلی روشنفکر مختص به «نقد نهادهای قدرت» برای «سالم» ماندن نيست. وظيفه اصلی روشنفکر تغيير است. در هر گستره و حوزه ای که روشنفکر نقد کند، هدف اش تغيير دادن بنيادين آن گستره است. وقتی ادوارد سعيد از آگاه سازی توده های مردم و ساختن «نهادهای مدنی» صحبت ميکند و «به حرکت دائمی و پله پله اجتماع اميدوار» است، هدف اش اصلاح جامعه و دولت است. يعنی اين که نقد اش بيشتر برای اصلاح است و نه تغيير بنيادين! اصلاح همواره توسط رفرم صورت ميگيرد و تغيير توسط دگرگونی ريشهای. سيستم روابط طبقاتی، يعنی سيستمی که در آن بعضی طبقات بر طبقات ديگر مسلط هستند را نمیتوان از درون اين سيستم، يعنی با رفرم حل کرد.
شاملو در مفاهيم رند و رندی در غزل حافظ می نويسد، که «روشنفکرکسی است که اشتباهات يا کجروی های نظامات حاکم را به سود توده های مردم که طبعاً خود نيز فرزند آن است افشا می کند … وظيفه اش آگاهی دادن و هوشيار کردن است نه بر کرسی حکومت نشستن» (2). آرامش دوستدار در «درخشش های تيره» می نويسد: روشنفکر پديده ايست که «نه می تواند بدون دخالت در کار خدا، جهان و آدمی به اصطلاح در کنج دلش به روشنفکری اشتغال ورزد نه مجاز است رهبر و پيشوا شود» (3).
از نظر من اين تعريف ها اشکال دارند! همانگونه که افشای «اشتباهات يا کجروی های نظامات حاکم» برای اصلاح است، «دخالت در کار خدا» هم برای اصلاح کردن آن است و نه کنارگذاشتن يا تغيير. اکنون، اگر «آگاهی دادن و هوشيار کردن» توده های مردم هم در همين گستره محدود بمانند، آنها هم برای اصلاح اند و نه تغيير بنيادين. البته اگر روشنفکر بتواند اين پديده ها را به صورت واقعی عملی کند، ميتواند تغييرات روبنايی زودگذری در جامعه بياورد. اگر قرار باشد که در جامعه افغانستان تغيير بنيادين بياوريم، يعني راهکار هاي مقابله با معضل هاي اجتماعي را دريابيم و تضاد هاي عمده و اساسي را حل کنيم، بايد شيوة توليدي موجود سرمايداری را از بيخ دگرگون کنيم و به جاي آن شيوه توليدي سوسياليستي جايگزين کنيم.
چنان که در بالا ياد شد، روشنفکر يک پديده کاملاً سياسی است و ميتواند هر جايگاهی را که به سود توده های مردم باشد، انتخاب کند. اين جايگاه میتواند در دولت باشد يا در اپوزيسيون. هر کس با هر کسب و کار و جايگاه طبقاتی که دارد، از مأمور پايين رتبه، تا معلم و شهردار و استاندار و وزير و فرمانروا می تواند روشنفکر باشد و کار روشنفکری کند. زمانی که روشنفکر به نقد و نقد از خود باور داشته باشد، هم ميتواند جايگاهی در نهاد قدرت داشته باشد و هم وظيفه اش را که به گفته ادوارد سعيد «نقد نهادهای قدرت» است، انجام دهد.
روشنفکر يک پديدهاي متناقض هست. تناقضي که در درون اين پديده هست، برايش دو خصلت عمده ميدهد، خصلت انقلابي و خصلت ارتجاعي. خصلت انقلابي يک خصلت انساني و رهايي بخش است، ولي خصلت ارتجاعي يک خصلت ضد انساني و به اسارت درآوردن است. خصلت هاي انقلابي و ارتجاعي طبيعي نيستند، آگاهانه تعيين ميشوند. اينگونه نيست که حکم کنيم که روشنفکر طبقه بورژوازي خصلت ارتجاعي دارد، روشنفکر طبقه پرولتاريا خصلت انقلابي و روشنفکر طبقه متوسط خودش تعيين ميکند، که کدام خصلت را داشته باشد. روشنفکران که خصلت انقلابي دارند، از طبقات مختلف ميآيند. همانگونه که افکار ارتجاعي بورژوازي در درون طبقه پرولتاريا جا خوش ميکنند، افکار انقلابي هم در درون طبقات بورژوازي و متوسط رهميگشايند و جا باز ميکنند. ويژگي هاي اين دو خصلت در آن اند، که خصلت انقلابي، روشنفکر را قادر ميسازد که ضرورت را به آزادي تبديلکند، يعني تضاد هاي اجتماعي را شناسايی کند، آنها را علمی حلکند و تغييرات در جامعه بياورد. تفاوت ميان دو خصلت انقلابي و خصلت ارتجاعی را ميتوان در حل تضاد های اجتماعی به خوبی درک کرد. برای نمونه، روشنفکر انقلابي براي محو ستم ملي، حق تعيين سرنوشت همه ملل را به رسميت میشناسد و آن را حق عادلانه همه ملل ميداند. ولي روشنفکر ارتجاعي حق تعيين سرنوشت را به رسميت نميشناسد و جنگ و سرکوب را راه حل ميداند.
در پايان کوتاه به پرسش «روشنفکر کيست؟» که ادوارد سعيد مطرح کرده میپردازم. روشنفکر الزاماًً کسي نيست که سند دکترا داشته باشد و يا از طريق فراگيری دانش ويژهای به اين جايگاه رسيده باشد. نه مدرک دانشگاهي و نه هم خاستگاه اش، چه به زندان بوده باشد و چه از خانواده کارگر باشد، هيچکدام تعيين کننده نيستند. نقش تعيين کننده را توانايي کار با ايده ها دارد. روشنفکر به کساني گفته ميشود که «با ايدهها کار کنند و با تئوري به طور نظاممند درگير شوند … مسئله تنها خواندن و مطالعه تئوري نيست، بلکه مسئله، برخورد صحيح با تئوري در ارتباط با جهان واقعي و رفت و برگشت بين تئوري و عمل در کاربرد تئوري براي تغيير جهان و درسگيري از آن و درسگيري از زندگي به طور کلي است» (4).
بنمايه:
1 – دکتر محمدرضا سرگلزايی / روان پزشک: « نق زدن» و «نقد کردن»، 27 تير 1394
2– احمد شاملو: مفاهيم رند و رندی در غزل حافظ و نکات و اشاراتی ديگر در مقدمه، سخنرانی در دانشگاه برکلی، 30 نوامبر 1990، ناشر: انتشارات آرش با همکاری نشر زمانه، چاپ اول فروردين 1370، صفحه 40/44
3 – آرامش دوستدار درخشش های تيره، دو گفتار در گونه انديشيدن ما و چرايی آن به انضمام گزارشی بر سحنی از نيچه آدم ديوانه کيست؟ چاپ اول کلن 1370، ناشر: انديشه آزاد، چاپ افق – کلن
4 – باب آواکيان: کمونيسم نوين، ترجمه و ناشر حزب کمونيست ايران م ل م، چاپ اول، بهار 1397، آلمان، صفحه 385