نقد ایده الیزم

نقد ایده الیزم

نقد ایده الیزم

از ناصر چکاوک

آقاي محمد محق مقاله ای تحت عنوان «پاسخ به ايرادها و پرسش‌ها در باره رابطه گناه و زلزله» (1) به چاپ رسانده است. او در اين مقاله در مورد «پيوند جهان‌شناسی و خداشناسی و بازتاب يکی بر ديگری» بحث می­کند. از آنجا­ که هيچکس در بحث، از فلسفه صرف نظر کرده نمی­تواند، بحث آقای محق هم يک بحث فلسفی بوده و تحت تاثير يک جهان بينی مشخص می­باشد. با در نظر گرفتن اين که «تاريخ تمامی جوامع، تاريخ جنگ طبقاتی است» (2)، به گفته مائو «هر انسان به عنوان عضو يک طبقه معين زندگی می­کند و هيچ (جهان­بينی) … وجود ندارد که بر آن مهر طبقاتی نخورده باشد» (3).

من به جايگاه طبقاتی نويسنده کاری ندارم، بحث من بر سر جهان­بينی اش می­باشد. از نگاه فلسفی جهان­بينی آقای محق يک جهان­بينی ايده­آليستی است. باور داشتن به آن­چه که بيرون از ذهن وجود ندارد، علمی نيست، يا روشن تر بگويم ضد علمی است. منظور از ضد علمی اين است که با فاکت ها و اسناد و مدارک و شواهد در تضاد است. مانند ادعای اين که زمين مسطح است. فاکت ها، شواهد و محاسبات علمی نشان می­دهند که زمين مسطح نيست. با اين وجود هنوز اکثريت مردم دنيا حقيقت مربوط به زمين و سيارات و کهکشان را نمی دانند و دستگاه های دينی اين نادانی و جهل را تقويت می­کنند. رويکرد علمی در تجزيه و تحليل و سنتز هر واقعه و پديده  بايد در درجه اول مبتنی بر تحقيق و جمع آوری شواهد در اطراف آن باشد. اين شواهد بايد گسترده و همه جانبه و پيوسته و واقعی باشند. با اين رويکرد می توان به حقيقت که انعکاس واقعيت عينی است، دست يافت. «واقعيت عينی در واقع موجود است و حقيقت، انعکاس درست اين واقعيت عينی است و يا در انطباق با آن است» (4).

چسبيدن به ريسمان الهی و کار برد پديده های موهوم «اراده آفريدگار»، «عرش الهی» و «شأن الهی» از نگاه فلسفی ايده­آليستی اند. به گفته انگلس دو جهان­بينی بنياداً متضاد وجود دارد: يکی جهان­بينی ماترياليستی و ديگری جهان­بينی ايده­آليستی.

جهان­بينی ماترياليستی يا ماترياليزم رويکرد و تلاش براي فهم دنيا آنگونه که عيناً وجود دارد، می­باشد. يعني دانستن اين که يک واقعيت مادي موجود است و اين که تمام واقعيت، تمام هستي از واقعيت مادي ساخته شده است. اين حکم را که واقعيت مادی مصداقی از ايده های ذهنی افراد نيست و واقعاً وجود دارد را می­توان علمی ثابت کرد. ما ميتوانيم واقعيت مادي را به شيوه علمی تحليل و تجزيه و سنتز کنيم، آن را تشخيص بدهيم، ببينيم، درک کنيم و اشکالات و تضاد هايش را بشناسيم. وقتی آن را شناختيم، می­توانيم آن را تغيير دهيم. آنگاه که پديده تغييرکرد، تنها برای ما تغيير نمی­کند، برای همه تغيير ميکند (5).

جهان­بينی ايده­آليستی يا ايده­آليزم يعنی اين که واقعيت مصداقی از ايده های ذهنی افراد است. ايده­آليست ها به اين باور اند، که واقعيت ادامه­ای ايده های ذهن انسان است، يعنی واقعيت يا در ذهن انسان ها است يا در ذهن خدای بزرگ. به خاطر اين، مي­گويند که شايد برای تو خدا وجود نداشته باشد، ولی برای من خدا وجود دارد. يا آن چه که از نظر تو حقيقت است، ميتواند از نظر من حقيقت نباشد. (همانجا).

آقای محق در مقاله قبلی اش که تحت عنوان «هراس بي‌جا از سکولاريسم در افغانستان» (6) بود، صحبت از سکولاريزم داشت و برداشت اش اين بود که سکولاريزم «با روح اسلام کاملاً سازگار است» (7)، درست چيزی که اسلام معتدل برای استحکام پايه های دين در سياست جلو ميگذارد و می­کوشد که سدی در برابر الترناتيف انقلابی شود. آقای محق برآنست تا در آن مقاله­ «روح اسلام» را از سياست جداناپذير سازد و در اين مقاله بر آنست تا با فلسفه بافی «روح اسلام» را بيشتر در زندگی مردم نهادينه کند.

آقای محق دو ديدگاه کهنه و جديد از خدا را که  از نگاه علمی هر دو مردود اند، جلو ميگذارد و می­گويد که بر اساس ديدگاه جهان‌شناسی بطلميوسی خدا از «عرش الهی … به زمين می‌نگرد و همه چيز را لحظه به لحظه مديريت می‌کند». ولی «بر اساس جهان‌شناسی جديد» اين ديدگاه «درخور شأن الهی» نمی­باشد. او شرط ميگذارد و می­گويد که البته «از ديد کسانی که به او ايمان دارند»، يعنی برای کسانی که خدا برای شان وجود دارد!

ايده­آليزم از سر تا به پای اين مقاله فواران می­کند. به ويژه زمانی که آقای محق به «خدا» دو شخصيت مي­بخشد. يکي خداي دادگر که خودش به آن ايمان دارد و خداي بيدادگر. او می نويسد که خداي بيدادگر «مانند حاکم ديکتاتوري است که نه به عدالت پايبندي دارد و نه اين قدر تحمل و ظرفيت دارد که به هيچ کسي و هيچ چيز ديگري اجازه بدهد تا داراي نقش و اراده‌اي در جهان باشد. از اين رو اگر برگي از درختي جدا مي‌شود تنها زماني اين اتفاق مي‌افتد که خداوند خود مستقيماً تصميم مي‌گيرد که آن برگ را از درخت جدا و به طرف زمين سرازير کند». از نظر آقای محق خداي دادگر که خودش هم به آن باور دارد، در کار هاي خرد و کوچک دخالت نمي­کند، چون «نياز ندارد که همانند ديکتاتورهاي کوچک به روش مايکرو منجمنت روي آورد و لحظه به لحظه در مديريت ريز و کوچک جهان دخالت کند». اين خدا از خود سنت هاي دارد. آقای محق «قوانين طبيعي» را يکي از سنت های خدا می­داند: «هر برگي که از درختي جدا مي‌شود و بر زمين مي‌افتد بر اساس قانون جاذبه است که يکي از سنت‌ ها يا قوانين طبيعي اوست». آقای محق علم را با متافيزيک می­پيوندد و «سوره فاطر، آيه 43» قرآن را به عنوان مدرک ارائه مي­کند و مي­گويد: «در سنت خدا نه تبديلي خواهي يافت و نه تغييري»، چون اين سنت «معادل قوانين طبيعي» است و «قوانين طبيعي نيز که بر نظام فيزيکي جهان حکم مي‌رانند همه مظاهر و تجلي‌گاه اراده آفريدگار هستند». يعني اين که هيچ کاري بدون «اراده» هر دو شخصيت انجام نمي­شود: «اگر برگي از درختي جدا مي‌شود تنها زماني اين اتفاق مي‌افتد که خداوند خود مستقيما تصميم مي‌گيرد … (و) قوانين طبيعي نيز … همه مظاهر و تجلي‌گاه اراده آفريدگار» اند. با وجود همه اين مواضع ايده­آليستی، آقای محق از علم صحبت می­کند و در  لا­به­لای مقاله اش مي­گويد: «ما نياز داريم به سخن علم گوش دهيم و جهان را بر اساس يافته‌هاي علمي بشناسيم». خوب اگر به علم گوش فرا دهيم، که علم تمام محتوای اين مقاله را رد ميکند، زيرا «علم نه تنها بيان تلاش بشر برای شناخت جهان –جهان به آنگونه كه هست- می باشد، بلكه خود در عين حال معيار حقيقت است .تئوری علمی، فرضيه ی قابل تحقيق و آزمايش با چيزی دربيرون خودش است و همواره امکان ابطال خود را نيز فراهم می کند. علم در مجموع واقعيت را در بر می­گيرد و آن را بازتاب می­دهد (8). اين که قوانين طبيعی «مظاهر و تجلي‌گاه اراده آفريدگار» اند، از ديد علمی چرند است: «از تاريخ طبيعت و تاريخ جامعه انسانی است که قوانين طبيعت استخراج» (9) می­شوند و نه از «اراده آفريدگار» واهی! البته که می­شود «تضاد» را به عنوان «آفريدگار» شمرد و آقای محق را برأت داد، ولی نه آن «آفريدگاری» که تصميم گيرنده باشد که در کدام کار دخالتگری کند و در کدام کار نکند. تضاد همواره فعال است و سرشت متضاد پديده ها باعث حرکت شده و علت اساسی تکامل است. به گفته مائو «چيزی نيست که تضاد نداشته باشد؛ بدون تضاد چيزی وجود نخواهد داشت» (10).

ماترياليزم ديالکتيک به اين باور است که همه چيز در حال حرکت است، هيچ چيزی در جهان ساکن نيست و «همه چيز در جهان در نتيجه نيرو های متضاد درون شان مرتباً دچار تغيير» (11) می­شوند، نه اراده پديده­ای که واقعيت عينی ندارد. اسکاي بريک ميگويد که مشغله علم، واقعيت مادی است، يعنی طبيعت و جامعه بشری به طور کل همه در حوزة علمی قرار ميگيرند. «علم روش و رويکردی است برای کسب توان تشخيص حقيقت، برای تشخيص آن که چه ايده ای بازتاب واقعيت است، واقعيت آنگونه که به واقع هست … علم يک پروسة مبتنی بر دليل و مدرک است. بنا بر اين، برای درک هر مسئلة در جهان يا برای سردرآوردن از اين که چگونه می­توان واقعيت را تغيير داد نياز به علم است» (12). يعنی فهم واقعيت همانطور که واقعاً وجود دارد  و در حال تغيير است. رويکرد علمی در تجزيه و تحليل و سنتز هر واقعه و پديده  بايد در درجه اول مبتنی بر تحقيق و جمع آوری شواهد در اطراف آن باشد. اين شواهد بايد گسترده و همه جانبه و پيوسته و واقعی باشند. با اين رويکرد می توان به حقيقت که انعکاس واقعيت عينی است، دست يافت. حقيقت انعکاس واقعيت عيني است، يعنی انعکاس چيزی که خارج از ذهن ما وجود دارد. واقعيت عيني در واقع موجود است و حقيقت، انعکاس درست اين واقعيت عيني ميباشد. واقعيت عيني توسط آنچه مردم فکر ميکنند تعيين نمي­شود. واقعيت پديده ايست که دارای وجود مادی است و خارج از ذهن ما وجود دارد. واقعيت ايستا نيست، واقعيت همواره در حال تغيير است، زيراکه واقعيت از تضاد ساخته شد است. واقعيت يعني آن چه که ما در موردش بدانيم يا ندانيم، وجود دارد. واقعيت چيزی است که وجود مادی دارد و خارج از ذهن ما موجود است. مثلاً ما بدانيم يا ندانيم چيزي به نام قوه جازبه زمين وجود دارد، حتي پيش از اين که نيوتُن آن را کشف کند، وجود داشت. کشف نيوتن در مورد جازبه زمين يک حقيقت است.

از نظر آقای محق «نسبت دادن فاجعه‌هاي طبيعي مانند زلزله به خشم خدا» نادرست است، ولي هيچ کاري بدون اراده خدا ممکن نيست! برای رد اين حکم بايد گفت که هم در طبيعت و هم در جامعه بشری، می توان ساختارها و سطوح مختلف واقعيت را عليرغم تفاوت هايی که با يکديگر دارند، مشاهده کرد، تشخيص داد و به طور عينی مطالعه کرد. زيرا  هستی اساساً ماده در حال حرکت است و ديالکتيک می تواند ديناميک های هر يک را بشناساند (13).

 

بنمايه

1 – محمد محق : پاسخ به ايرادها و پرسش‌ها در باره رابطه گناه و زلزله

http://kabulnath.de، 16.10.2023

2 – کارل مارکس و فريدريش انگلس: مانيفست حزب کمونيست، ترجمه محمد پور هرمزان، چاپ دوم، سال 1385،  صفحه 26

3 – در باره ماترياليسم ديالکتيک، نوشته جمعی از کارگران دهقانان و سربازان چين

ترجمه رشيديان، چاپ اول 1358، صفحه 9

4 – باب آواکيان: کمونيسم نوين، ترجمه و ناشر حزب کمونيست ايران م ل م، چاپ اول، بهار 1397، آلمان، صفحه 117

نوشته جمعی از کارگران دهقانان و سربازان چين

ترجمه رشيديان، چاپ اول 1358، صفحه 8

5 – باب آواکيان: کمونيسم نوين … صفحه 62

6 – محمد محق : هراس بي‌جا از سکولاريسم در افغانستان، 16.09.2023، http://kabulnath.de

7 – ناصر چکاوک: نقد نظر محمدمحق در باره سکولاريزم در افغانستان

https://www.kabulnath.de، اول اکتوبر 2023

8 – م. پرتو: کند و کاو در سنتز نوين، پرسش و پاسخ با رفيق م. پرتو، نويسنده: م. پرتو، ناشر: حزب کمونيست ايران  م ل م، چاپ اول تابستان 1390، صفحه 18

9- در باره ماترياليسم ديالکتيک … صفحه 9

10 – نشريه حقيقت ارگان حزب کمونيست ايران (م- ل- م) شماره ۱۵ ارديبهشت ۱۳۸۳

11 – دو مقاله در باره سنتز نوين باب آواکيان، تجسم دوباره انقلاب و کمونيسم،

نويسندگان: لني ولف و ريموند لوتا، ترجمه حزب کمونيست ايران م ل م، چاپ اول، تابستان 1390، صفحه 13

12 – علم و انقلاب در باره اهميت علم و به کاربست علم در بررسي جامعه، سنتز نوين کمونيسم و رهبري باب آواکيان، مصاحبه نشريه انقلاب با آردي اسکاي بريک، ترجمه ريحانه رهنما با همکاري منير اميري، 1394، صفحه 4

13 – آردی اسکای بريک  سخنرانی در مورد علم کمونيسم در کنفرانس «گروه مانيفست انقلابی»، اپريل 2019، ترجمه: حزب کمونيست ايران (م.ل.م)

Bookmark the permalink.

© 2021 ، روشنگران همه حقوق محفوظ است.