دگرگونی منطقه و تاثیر آن بر افغانستان

دگرگونی منطقه و تاثیر آن بر افغانستان

ف ناخدا

در روز های اخیر تغییرات بسیار شگرفی  در منطقه حادث میشود و پیش می آید. ما باید این  تغییرات را در نظر بگیریم، زیرا با فهم این قضایا بهتر می توانیم سیر حوادث را در افغانستان نیز بهتر بشناسیم.

 تغییر جدید در منطقه  از سه روز به این طرف  چهره خود را نشان داده است.

 سفر رئیس جمهور چین به عربستان سعودی یک زلزله ظاهرا خاموش در دنیا و منطقه ایجاد کرده است.  یک تغییر بزرگ  چهره خود را نشان می دهد.

  سه کنفرانس بزرگ در عربستان سعودی در ان سه روز دایرشد.

  • کنفرانس چین وعربستان

  • کنفرانس چین و کشورهای حوزه خلیج

  • کنفرانس چین و تمام کشورهای عربی

 در هر سه کنفرانس  دروازه های وسیعی از دنیای عرب بروی چین گشوده شدند. در این مذاکرات  به اضافه طرح یک کمر بند و یک جاده همچنان اجرای این طرح به صورت جاده های آبی(بحری) هم مورد بحث و توافق قرار گرفت. قرار شد در تمام جاده ها  و بندرگاه های مهم در جهان عرب، چین با این کشور ها در همکاری استراتیژیک اقتصادی قرار گیرد.

 تغییر مهم دیگری که در منطقه رونما شد این بود که چین به طرز واضح و آشکار علیه ایران،  جانب عربستان و امارات را گرفت.

در اعلامیه های مشترک هر سه کنفرانس، به صورت واضح خواسته شد:

  • ایران به سازمان محدود کننده و کنترول کننده انرژی هستوی نیرو اتومی بپیوندد و تحت نظارت قرار بگیرد.

  • ایران باید از مداخله در کشور های عربی دست بردارد.

  • در مسئله یمن از طرح صلح عربستان پشتیبانی شده و بر دفاع ازدولت قانونی یمن که از طرف عربستان تقویت می شود، تکیه صورت گرفت.(ایران با تقویت حوثی ها علیه دولت قانونی یمن قرار دارد.)

  • در سفر کنونی رئیس جمهور چین به عربستان در قطعنامه های صادر شده، چین از فرمولبندی امارات دفاع کرده و از ایران خواسته است که از راه مسالمت آمیز در حل  بحران سه جزیره غیر مسکون  تنب صغیر، تنب کبیر و جزیره ابوموسی  با امارات اقدام کند.

در توضیح گفته شود که ایران در زمان شاه  سه جزیره غیر مسکون  تنب صغیر، تنب کبیر و جزیره ابوموسی را در خلیج اشغال کرد. از آن زمان ایران این سه جزیره را جز تمامیت ارضی خود می داند. امارات متحده از همان زمان ادعا دارد که  این جزایر مربوط امارات بوده است. در این رابطه یک بحران سیاسی، نظامی و دیپلوماتیک چندین دهه است که منطقه شرق میانه و بخصوص خلیج را در آشوب نگهداشته است.

  • در مورد لبنان نیز از تقویت دولت لبنان پشتیبانی صورت گرفته و مقابله با تروریست های که در تضعیف دولت لبنان می کوشند، وحدت نظر ابراز شد. (باید روشن شود که عربستان سعودی و متحدان او حزب الله لبنان را که از احزاب به وجود آمده  توسط ایران است و از طرف ایران تقویت می شود را تروریست می داند.)

 جالب است که در هر سه کنفرانس چین  بسیار قاطع  جانب کشور های عربی را گرفته و با روایت آنها در این موارد همراه شد.

 در این میان 34 قرارداد های  بزرگ  امضا شدند که در گام اول بیست و نه میلیارد دالر با عربستان را شامل می شود.

نکته مهم دیگر این بود که از این ببعد مبادلات اقتصادی چین و کشور های عربی با حذف دالر امریکایی بصورت عمده با پول یوان چین و در قدم دوم با پول های کشور های عربی خواهد بود.

تصور می شود که چینایی ها تا به حال دچار یک بحران سیاسی در رابطه شرق میانه بودند. از یک طرف با ایران بسیار نزدیک بودند و به این خاطر بیشتر  دروازه های اقتصادی کشور های عربی به روی شان بسته بود.

اکنون چینایی ها بین ایران و دنیای عرب، دنیای عرب را انتخاب نمودند. زیرا دنیای عرب شامل 22 کشور، چهار صد میلیون نفوس و  سرزمین های پهناوری از شمال افریقا گرفته تا ساحل شرقی خلیج می گردد.

در کنفرانس سوم که بین چین و تقریبا تمام کشور های عرب بود همه با چین همدلی نشاند دادند و  قرارداد  و موافقت نامه های بسیاری امضا شد.

از جمله کشور های عربی ، مصر که یک کشور بسیار مهم است ، رسمآ ابراز داشت که  بسیار پروژه های بزرگ را با چین در دسترس داریم و سودان نیز همچنین .

 الجزایر و مراکش که در قسمت غربی جهان عرب  قرا ر دارند و لبنان و عراق  و بسیاری از کشورهای دیگر به همراهی با چین علاقه نشان دادند.

اینکه چرا چین چنین تصمیمی گرفت، چند چیز بوده میتواند  دلیل آن باشد:

  • یکی اینکه چینایی ها فکر میکند که ایران از دست میرود. یعنی همین حرکتی که در ایران آغاز شده است، جمهوری اسلامی را به  سقوط  مواجه کرده و ایران بالاخره از دست میرود.

  معلوم است که با دگرگونی در ایران،  ایران بدست غرب میافتد. این بکلی صاف وساده و روشن  میباشد.  این گپ را که اگر کسی بگوید که در شرایط کنونی مردم ایران بقدرت میرسند هیچ امکان ندارد.

 در ایران مسئله تجزبه پیش میآید. از طرف دیگر مسئله انقلاب ایران همیشه با شعار های سطحی مثل مرگ  به شاه ایران و یا در شرایط کنونی مرگ بر خامنه یی  براه افتاده اند.

مثل این شعار زن زندگی آزادی با تمام جنبه رومانتیک آن  یک شعار بسیار خام  و غیر عمیق می باشد. برای آنکه زن را همه  قبول دارند. اما  آنچه مهم و حیاتی است آزادی زن می باشد که همه آن را قبول ندارد.  زندگی هم شعار غیر گویا و به شدت مبهم است. آزادی هم یک شعار ناروشن و ناکامل است.

این  شعار  زن زندگی آزادی بی معنی  و مبهم که در آن نه  جمهوری دیموکراتیک است و نه نیاز های اصلی جامعه در آن بازتاب یافته است، نمی تواند این حرکت را به انقلاب و قدرت مردم برساند . جالب است که مولوی عبدالحمید بلوچستانی شعار روشن تر و بهتر از این شعار، یعنی ریفرندم  یا همه پرسی را  مطرح کرده است. شعاری  که به دیموکراسی نزدیکتر است.

از اینجهت فکر می شود که چینایی ها می فهنمد که ایران از دست شان میرود و دیگر نباید از یک چیزی که در سراشیب قرار گرفته دفاع کنند.  زیرا با دفاع از ایران  شرایط   بازار چهار صد میلیونی دنیای عرب را از دست میدهد . بازاری که از  هر نظر بسیار مهم است .

احتمال دیگر این است که چینایی های برای رژیم ایران توصیه های کرده باشند که چنین و چنان کارهای را انجام دهند. اما  ملا های  متعصب و کله خر ایرانی آنرا نه پذیرفته باشند.  و چینایی ی ها هم خواستند که راه خود را جدا نمایند. سوال این است که چر این  توضیحات  به صورت مقدمه آورده شد؟

 در  مسئله افغانستان دیده شود  ملا یعقوب وزیر دفاع امارت طالبان به امارات  متحده عربی  به سفر رفت .

 ما می دانیم  که بین امارات  متحده عربی   و کشورقطر اختلاف بسیار شدید وجود دارد. امارات وعربستان در یک جهت  هستند. قطر و ترکیه در جبهه دیگر. طالب ها در این اواخر مناسبات شان با قطر بسیار خراب شده است.

 در این جا به نحوی امارات طالبان را به اصطلاح  قپ کرد. چنانکه از ملا یعقوب استقبال برجسته کردند. شخص شیخ امارات زاید النهیان او را پذیرفت. یعنی در واقع  وزیر دفاع یک رژیمی را که هیج کشوری در جهان به رسمیت نشناخته است ، امیر امارات  متحده عربی  به حضور پذیرفت.

امارات  متحده عربی  در این مورد میخواهند طالبان را به خود بکشانند. حرکت ها، جابجایی های سیاسی، دپلوماتیک و حضور استراتیژیک در این منطقه بسیار سریع و در عین حال وسیع شده است. هر چند کشور های عربی خود را با کشور امریکا دوست معرفی میکنند اما تمام دنیا می فهمد  که چینایی ها کم کم جای امریکا را پرمیکنند. به خصوص اینکه چینایی ها چون در سیاست خود بسیار محافظه کار هستند در امور داخلی این کشور ها مداخله نمی کنند، از طرف رژیم های منطقه جاذبه نیرومندی برای چین وجود دارد.

فراموش نکنیم که در قطعنامه های امضا شده بین چین و کشور های عربی، توجه به افغانستان بسیار جدی بوده است. یعنی بخشی از همکاری چین و دنیای عرب در رابطه افغانستان نیز متمرکز است. این حالت در افغانستان  تاثیر خود را میگذارد.  نقش امارات  متحده عربی به عنوان یک قدرت منطقوی در رابطه افغانستان باید در چارچوب این دگرگونی ها دیده شود.

با توجه به اینکه  کنفرانس های که دایر میشوند  از قبل تمام جزییات مورد توافق بین کشور ها قبلا در مذاکرات حل و فصل می گردد. یعنی این مذاکرات به این معنی  نیست که ریس جمهور چین وقتی آمد ، همان ساعت به توافق های رسیده اند. این مذاکرات یکسال یا دوسال  یا بیشتر و کمتر ، پیش از آن شروع میشود. سرتمام جزییات دیپلوماتیک اش قبلا این ها به توافق  میرسند. بعد این ها  میآیند مثلا ریس جمهور چین و روسای دولت های عربی آن را امضا میکنند و رسمیت میدهند. در حقیقت در زیر پوست دنیای دیپلوماسی  اول اتفاقات رخ میدهد بعدآ رسمیت ها پیش می آید. پس به همان خاطر یک اهرم دیگر پیدا شد که می خواهد در این جا نفوذ بکند وبه صورت قدرتمند نقش بازی کند. حالا چینایی ها و عرب ها به این فکر هستند تا در مقابل آن پروژه های دیگر که در افغانستان موانع به وجود آمد و دچار بحران شد، از نو استراتیژی جدیدی طرح کنند. زیرا روسیه دچار بحران است. پس می کوشند که از  طریق دیگری در مسئله افغانستان نفوذ صورت گیرد. هر قدرتی در افغانستان کوشش میکند تا نفوذی  در افغانستان به دست آورد. زیرا  افغانستان  از نظر جیوپولیتیک ،جیو استراتیژیک ، جیواکونومیک و جیو هیدرولیک (آب ) بسیار مهم است .

در همین روز ها کابلوف (نماینده خاص رئیس جمهور روسیه در امور افغانستان)  که جالب است نامش هم کابلوف است ، به کابل میآید . از طرف دیگر یک هیئت چینایی وارد کابل می شود. امریکایی ها میگویند که علاوه بر تام ویست یک گروه امریکایی دیگر نیز در ارتباط افغانستان راهی منطقه می شوند.

در این میان طالب ها  یک بازی هوشمندانه را انجام میدهند. زیرا طالب ها با وجود اینکه تمام تعهدات را نقض کرده اند  و با مردم افغانستان  مثل دیگر قدرتمندان دیگر چهره  واقعی خود را نشان دادند. اما طالبان با این بازی یک سواستفاده به نفع خود انجام می دهند و استراتیژی شان این است.  آنها می دانند که اهمیت افغانستان در منطقه و در بین قدرت های منطقه بسیار واضح است. آنها در واقع بخود می گویند : »ما هر کاری که می خواهیم می کنیم، از آنجا که افغانستان کشور مهمی است ، دیگران مجبور می شوند، به دنبال ما بیایند.   ما قصاص میکنیم ، میکشیم ، مکتب ها را بند میکنیم و همه  این ها را انجام میدهیم. منتها تمام قدرت های دیگر نه به خاطر ما بلکه به خاطر اهمیت افغانستان در این جا می آیند.

  طالبان متعصم آغا جان را که قبلا می خواستند، بکشند، (زیرا او طرفدار تعامل با دنیا است)، دوباره  دعوت کرده اند.

 متعصم آغا جان کسی بود که از خود گرایشات غیر از طالبان را نشان می داد و طرفدارمراودات با جهان بود. او در گذشته به ترکیه نزدیک بود  و مدت طولانی در ترکیه اقامت داشت . چند بار با اوردغان دیده بود. بعدا قطر رفت و  حالا معلوم میشود که به امارات رفته وبا امارات نزدیک شده است.

 پس به این صورت طالب ها نشان دادند که برای امارات بیشتر ارزش قایل شده اند. زیرا امارات نقش نمایندگی عربستان و ائتلاف امارات و عربستان را دارد .  در چنین موقعیتی  ملا یعقوب  به امارات دعوت شده است.

 جناح های گوناگون  د رمیان طالبان  با هم در مقابله قرار دارند. از اینجهت  سفر وزیر دفاع طالبان در واقع یارگیری  او از جناح  های دیگراست. از طرف دیگر پس زدن جناح های دیگر نیز نمایش داده می شود. چنانکه  در این سفرحقانی هم بود. اما کوشش شد که تاثیرات حقانی را کم کنند.

از طرف دیگر طالبان حرکات سمبولیکی هم نشان می دهند.  مثلا یک کره زمین را در یک چهارراهی نصب کرده اند. در نقشه کشور های همسایه پیام عجیبی ارائه داشته اند.  بیشتر ازبکستان درین نقشه مورد هدف قرار گرفته است. طوری که قسمت از نقشه سیاسی ازبکستان را به قزاقستان داده و آن کشور را همسایه چهارمی شمالی افغانستان ساخته اند.  همه می دانیم که افغانستان  در شمال فقط با سه کشور آسیای میانه  یعنی تاجکستان، ازبکستان و ترکمنستان  هم سرحد است. بدینطور همسایه ساختن قزاقستان با افغانستان در حقیقت تهدید به جانب داری از ادعا های قزاقستان  در برابر ازبکستان است.

جالب است  که این  نکته بسیار انعکاس شدید داشت و در واقع به نحوی زور نشان دادن به ازبکستان است که گویا اگر شما بخواهید طیاره ما را ندهید ما از ادعای های کشور رقیب شما، قزاقستان  پشتیبانی می کنیم که دعوی یک قسمت خاک شما را دارد.

اما اوضاع نشان می دهد که گرایشات درونی طالب ها بسیار شدید شده  می رود. فکر می شود که به یک کودتای درونی منجر شود.  این که کدام جناج برنده میشود، تا کنون معلوم نیست. آیا جناح  طرفدار تعامل با غرب  برنده میشود و یا آن جناحی که فکر میکند تا بر همین استراتیژی خود تکیه کنند  و اهمیت افغانستان را پایه قرار میدهند و به این فکر هستند که هر بدی که بکنند، دیگر کشور ها مجبور میشوند که بیآیند.

 این دو استراتیژی در مقابل این دو جناح طالبان قرار گرفته است. موضع ملا یعقوب بیشتر تعامل است یعنی  تا جای که دیده شده است، تعامل بوده و میخواهد تا  جناح های  دیگر  را حذف کند.

از طرف دیگرغرب و بخصوص امریکایی ها در این مسئله میخواهند که به هر قیمتی است در بین طالب ها نفوذ بکنند. پول سرا زیر بکنند و بتوانند که سیستم بانکداری را در انحصار  خود نگهدارند.

 سیستم بانکداری مثل گلوی افغانستان است اگر همین گلو را امریکای ها فشا ر بدهند پروژه های چینایی ها را هم خنثی میکنند. برای اینکه اگر سیستم بانکی نباشد شرکت های چینی و ایران و غیره نمی توانند فعالیت بکنند. چنانکه روس ها  به همین علت مجبور شدند که از حوزه بارتری استفاده کنند  یعنی حوزه جنس به جنس استفاده. پس به این صورت امریکا کوشش میکند که همین سیستم بانکی را قوی بسازند و در دست خود داشته باشند. مگر اینکه پیمان شانگهای  در آینده بتواند سیستم دیگری را جایگزین آن نماید.

دیده می شود این احتمال هم وجود دارد که یک سیستم بانکی جدید بین عرب ها و چین بوجود آید. چنانکه در این باره  در همین مذاکرات هم صبحت شد که سیستم جدیدی را بوجود بیاورند که با پول های ملی عربی و چینی مبادلات خود را انجام بدهند . در واقع این خودش یک نحو اعلام سیستم بانکی جدید است.

 معلوم می شود که  بیست و دو کشور عربی و چین با توان اقتصادی که دارند اگر  بخواهند سیستم بانکی  نوی را به وجود بیاورند، حتی ایران و ترکیه و غیره اگر در دیگر موارد مخالف باشند، حداقل در این مسئله موافق می توانند باشند تا یک سیستم غیر دالری بوجود بیآید.

تا جایی که دیده شده هند نیز موافق است. همچنین بسیار کشور های دیگر نیز موافق اند تا سیستمی  بوجود بیآید که بتواند سیستم امریکایی را مانع شود.

 

Bookmark the permalink.

© 2021 ، روشنگران همه حقوق محفوظ است.