جنگ اوکراین:قسمت دوم

جنگ اوکراین:قسمت دوم

موضع طبقاتی انترناسیونالیستی – بیانیه گرایش بین المللی مارکسیستی

ترجمه: ودود جوشان.

آیا تهاجم اجتناب ناپذیر بود؟

با یک دید دیالکتیکی کمیت به کیفیت تبدیل شد. با استفاده از زبان فزیک اگر گپ بزنیم، [وضعیت] به نقطه‌ی حساسی رسیده بود که وقوع (جنگ) را در دستور کار قرار داد. اما همیشه، حتی در جنگ ها، گزینه های متفاوتی وجود دارند. اگر پوتین می‌توانست بدون اینکه متحمل این همه دردسرهای ناشی از تهاجم شود، اگر می توانست بدون تهاجمی که این همه خطر و هزینه‌ دارد، به اهداف خود دست یابد، ، بدیهی است که ترجیح می‌داد مسیر غیر چنگ را طی کند. در وهله اول با یقین، چنین احتمالی، که از نظر ما محتمل ترین فرضیه بود، وجود داشت. نشانه هایی وجود داشت حاکی از اینکه ایالات متحده برای دادن امتیازات خاصی آماده خواهد بود. افزون بر آن، بایدن آشکارا موضوع عضویت اوکراین در ناتو را در آینده ی قابل پیش بینی، خارج از دستور کار خود می دانست. سرانجام اما رویدادها در مسیر دیگری اتفاق افتادند.

پوتین، در حالیکه اقدام نظامی را انکار می کرد، اما از آن به عنوان تهدید کار می گرفت، تا امپریالیسم آمریکا را به پای میز مذاکره وادار سازد. اما خواسته های او به اندازه ی کافی واضح بودند:

عدم عضویت اوکراین در ناتو،

پایان دادن به گسیل نیروی ناتو به سمت شرق،

و تضمین های امنیتی در اروپا.

این خواسته ها، با اینکه کاملاً در تضاد با خواسته های واشنگتن بودند، ولی با منافع سرمایه داری روسیه دقیقآ مطابقت داشتند. امپریالیسم ایالات متحده آماده نبود که یک اینچ به خواسته های روسیه تن دهد. نه هم این کشور آماده بود تا برای دفاع از اوکراین نیروی زمینی بفرستد. تهدید به تحریم های که با اقدام نظامی پشتیبانی نه شوند، طبعاً چیزی برای بازداشتن پوتین انجام نمی دهند.

اوضاع پویایی خاص خود را دارند. وقتی پوتین به امتیازات پیش بینی شده دست نیافت، گزینه ای دیگری، جز عمل [جنگ] برای او نماند. زمان بازی به پایان رسیده بود.

دلیل اینکه امپریالیسم آمریکا از هرگونه گذشت با لجاجت خودداری کرد، چه بود؟ نمی توان گذشت آن را به عنوان تسلیم شدن آمریکا به تهدیدها دانست. بلکه این امر اقتدار آن را در مقیاس جهانی بیشتر تضعیف می کرد. این موضوع از دیدگاه پوتین هم همین گونه بود. خودداری سرسختانه ی غرب از رعایت کردن خواسته‌های روسیه، او را در موقعیتی قرار داد که یا باید به تهدیدهای خود عمل می کرد و یا ناگزیر به سقوط خود تن می داد. این وضعیت بود که مسیر بعدی وقایع را تعیین کرد.

پوتین این را مانند کسی که در حال بازی شطرنج است، در نظر گرفته بود. سنجیده بود که امپریالیسم غرب با لشکرکشی مستقیم در اوکراین مداخله نمی کند. برای هزینه‌ی تحریم ها، خود را پیش از پیش آماده ساخته بود. با آماده سازی قبلی نیروی مهیب۱۹۰ هزار سرباز در مرزهای اوکراین، حرکت بعدی اش پیش از پیش تعیین شده بود.

هر جنگ تهاجمی، همیشه نیاز به توجیه دارد. پوتین برای مصرف افکار عمومی در روسیه، گلوله باران دونتسک توسط اوکراین را که آن را “نسل کشی” توصیف کرد، بهانه گرفت. چنین ادعایی البته اغراق آمیز است، اما نباید آنقدر به سادگی نادیده انگاشته می شد، آنگونه که که توسط امپریالیست ها نادیده انگاشته شد.

ظلم وحشیانه ای که توسط ارتش اوکراین بالای مردم روسی زبان دونباس صورت گرفته، انکار ناپذیر است؛ در هشت سال گذشته، حدود ۱۴ هزار نفر، که اکثریت آنها غیر نظامیان منطقه ی دونتسک بودند، در این درگیری کشته شدند. تخمین زده می شود که ۸۰ درصد گلوله ها توسط ارتش اوکراین شلیک شده اند. پوتین با به رسمیت شناختن جمهوری های دونباس و اعزام نیرو جهت حمایت از تصمیم خود، برای رویارویی آستین بر زد. این سیگنالی بود به حمله‌ی نظامی به اوکراین.

دلایل اقدامات پوتین چیست؟

در تمام این موارد، ولادیمیر پوتین طبیعتاً به دنبال منافع خود بوده است. او امیدوار است که با برافروختن احساسات ناسیونالیستی، محبوبیتی را که در سال های پسین، به دلیل بحران اقتصادی، حمله به حقوق کارگران، حقوق بازنشستگی، و غیره حقوق دموکراتیک، از دست داده است، بازیابد. در سال ۲۰۱۴ الحاق کریمه وسیله‌ی برای تحقق این هدف شد، حال او گمان می کند که این ترفند می تواند باز هم همان نتیجه را خواهد داد.

پوتین می خواهد در مقابل غرب بایستد و هر کجا که روس ها هستند، از آنها دفاع کند، تا به عنوان مردی قوی ظاهر شود. با این حال، به عنوان مدافع مردم روس در دونباس، با ریاکاری ظاهر می شود. او به وضعیت اسفبار مردم دونباس اهمیتی نمی دهد. همچنان او از جمهوری های دونتسک و لوهانسک به عنوان دگرگونی های کوچک استفاده کرد، تا در اوکراین به اهداف خود دست یابد. معنای اصلی توافقات مینسک همین بود.

در واقع، او دچار توهمات امپراتوری بزرگ شده است . خود را در نقش نوعی تزار می بیند که از خط امپراتوری روسیه‌ی قبل از ۱۹۱۷ و شوونیسم ارتجاعی عظمت طلبانه‌ی روسیه پیروی می کند. این توقع، که چنین مردی می تواند هر نوع نقش مترقی را در اوکراین ایفا کند، کاملاً مضحک است.

امپریالیسم روسیه

روسیه کشور ضعیفی نیست که تحت سلطه امپریالیسم باشد، به هیچ صورت چنین نیست. روسیه یک قدرت منطقه ای است که سیاست های آن را فقط می توان امپریالیستی توصیف کرد. دلیل واقعی جنگ روسیه در اوکراین، تلاش های است در جهت تامین منافع امنیت ملی سرمایه‌ی روسیه و حوزه های نفوذش.

یک فرمالیست درمانده ممکن است این موضوع را نپذیرد، و ادعا کند که روسیه همه‌ی ویژگی هایی را که لنین در کتاب مشهورش، امپریالیسم بالاترین مرحله ی سرمایه داری، بیان کرده است، ندارد. شاید اینطور باشد، اما این به هیچ وجه به معنای امپریالیست نبودن روسیه نیست. پاسخ به این اعتراض را می توان در همان کتاب لنین یافت.

لنین روسیه را « از لحاظ اقتصادی عقب‌مانده‌ترین کشوری سرمایه داری توصیف می‌کند که در آن امپریالیسم سرمایه‌داری مدرن، گویا، هنوز با شبکه‌ای از روابط پیشاسرمایه‌داری درگیر است». اما در عین حال، او روسیه تزاری را به عنوان یکی از پنج کشور پیشرو امپریالیستی می دید. این در حالی است که روسیه تزاری از نظر اقتصادی عقب مانده بود و هرگز یک کوپک سرمایه صادر نمی کرد.

روسیه امروز دیگر آن کشور عقب مانده و توسعه نیافته ی قبل از سال ۱۹۱۷ نیست. امروز یک کشور صنعتی توسعه یافته است که در آن درجه ی بالایی از تمرکز سرمایه وجود دارد، جایی که بخش بانکی (به خودی خود بسیار متمرکز) نقش کلیدی در اقتصاد دارد. .

این موضوع با این واقعیت که گاز و نفت در اقتصاد روسیه نقشی کلیدی دارند، تغییر نمی کند. افزون بر آن، این منابع تحت کنترل شرکت های چندملیتی خارجی نیستند، بلکه در دست الیگارش های روسی اند. سیاست خارجی روسیه تا حد زیادی از نیاز به تضمین بازارهای صادرات انرژی این کشور (به ویژه اروپا) و ابزاری که آن را اجرایی می کنند، ناشی می شود.

درست است که روسیه را نمی توان با آمریکا در یک سطح قرار داد. ایالات متحده هنوز هم قدرت امپریالیستی مسلط جهان بوده و نسبت به روسیه چندین برابر بزرگ است. در مقام مقایسه، روسیه یک قدرت امپریالیستی کوچک یا متوسط است. اقتصاد آن نه در محدوده اقتصاد ایالات متحده و نه حتی قدرت های امپریالیستی اروپایی است. اما هیچ آدم عاقلی نمی تواند انکار کند که روسیه یک قدرت امپریالیستی منطقه ای، با جاه طلبی های در آسیای مرکزی، قفقاز، خاورمیانه، اروپای شرقی و بالکان است.

روسیه یک زرادخانه هسته ای را از اتحاد جماهیر شوروی به ارث برده است و در سال های اخیر سرمایه گذاری زیادی برای نوسازی ارتش خود انجام داده است. این کشور در میان پنج کشور، با بزرگ ترین هزینه های نظامی در جهان قرار دارد، هزینه های نظامی آن در سال های پسین ۳۰ درصد رشد داشته است و از این نظر به عنوان سهم تولید ناخالص داخلی (۴.۳ درصد) سومین کشور در جهان است.

روسیه در میان پنج کشور جهان، بیشترین ترین هزینه های نظامی را در جهان دارد، هزینه های نظامی آن در سال های اخیر ۳۰ درصد رشد داشته است. از نظر هزینه های نظامی که سهم آن (۴.۳ درصد) تولید ناخالص داخلی می شود، سومین کشور در جهان است.

جنگ روسیه در اوکراین یک جنگ امپریالیستی ارتجاعی است که ما نمی توانیم از آن حمایت کنیم. این جنگ بیشترین تأثیر منفی را در اوکراین، روسیه و در سطح بین المللی خواهد داشت. به این خاطر است که ما با جنگ روسیه علیه اوکراین، مخالفیم.

این جنگ باعث ایجاد نفرت ملی بین مردمی می شود که مدت هاست با پیوندهای نزدیک برادری متحد شده اند. جنگ به روحیه ناسیونالیستی ارتجاعی اوکراینی ها از یک طرف، و شوونیسم ارتجاعی عظمت طلب روسیه از سوی دیگر، دامن می زند، و باعث ایجاد تفرقه ی وحشت انگیز ملی، قومی، نژادی و زبانی در بین طبقه کارگر می شود.

تضمین اصلی در برابر این زهر ناسیونالیستی، این است که کارگران روسیه موضع محکم انترناسیونالیسم پرولتاریایی را حفظ کنند، در مقابل زهر شوونیستی محکم بایستند و با سیاست‌های ارتجاعی پوتین در داخل و خارج مخالفت کنند. موضع اتخاذ شده توسط بخش روسی گرایش بین المللی مارکسیستی،(IMT، International Marxist Tendency) نمونه ی از این دیدگاه است.

کارگران اوکراین به نوبه خود، ضمن مقاومت در برابر تجاوز روسیه، باید درک کنند که کشورشان توسط کسانی که ادعا می کردند دوست و متحد آنها هستند، مورد خیانت شرم آور قرار گرفته است. لاشخور های امپریالیست غربی عمداً آنها را به جنگ هل دادند، و سپس عقب ایستادند. آنها اوکراین را که در باتلاقی خونین جنگ فرو می‌رود، با دست‌های بسته تماشا می کنند. پس از شروع جنگ بود که آنها قول دادند که تسلیحات محدودی را به اوکراین تحویل بدهند، اما البته بدون سرباز. این تلاش بدبینانه ای است برای ادامه درگیری؛ وسیله ای برای برای سرنگونی نیروهای روسی و حداکثر تلفات در هر دو طرف. که می توان آن را کسب امتیاز تبلیغاتی ارزان علیه روسیه خواند.

در حالیکه حاضر نیستند یک سرباز به جنگ اوکراین بفرستند، تحریم ها و گپ زدن از “جنگ تا پایان”، فقط لفاظی ستیزه جویانه و اشک تمساح ریختن برای مردم بیچاره ی اوکراین است. این واقعیت آشکار را نمی توانند برای یک لحظه هم پنهان کنند که اوکراین در یک بازی بدبینانه ی سیاست قدرت، به عنوان یک پیاده مورد استفاده قرار داده شده است.

اوکراینی ها! چشمانتان را باز کنید و بفهمید که کشورتان در قربانگاه خونین امپریالیسم قربانی شده است! و بدانید که دوستان واقعی شما تنها کارگران جهان اند!

The Ukrainian war: an internationalist class position – IMT Statement

Bookmark the permalink.

© 2021 ، روشنگران همه حقوق محفوظ است.