تفاوت نقد علمی با نقد غيرعلمی

تفاوت نقد علمی با نقد غيرعلمی

از ناصر چکاوک:

عبدالناصر نورزاد نقدی دارد تحت عنوان «روشن فکران ناکام» (1). نورزاد نوشته اش
را با پرسش «روشن فکر کی است؟» میآغازد. او پس از پوليميک به اين نتيجه میرسد که
«روشن فکري در افغانستان، با (به) شکست مواجه شده است». او در ادامه میگويد:
«روشن فکر ما … يک جمع اقليت … در برابر اکثريت … (است و) … تافته ي جدا بافته
از واقعيت هاي عيني جامعه و مردم» میباشد …
معراج اميری در مورد اين نقد، اظهار نظر میکند و میگويد: «يک تحليل جالب ، علمی و‌
واقعبينانه، مطالعه اين نوشته را به دوستان توصيه میکنم» (همانجا)، ولی من نه تنها
خواندن، که نشان دادن جنبه های «علمی و واقعبينانه» اين نقد را هم توصيه ميکنم!
از آنجا که هدف من در اين نقد، بر سر علمی بودن يا غيرعلمی بودن آن هست، به محتوا
و نقد درونمايه آن نمیپردازم. نيازی هم نيست که دوباره به اين بحث و مبحث بپردازم،
زيرا هنوز دو هفته از پرداختن به اين جستار و «نقد نظر ادوارد سعيد» (2) نمیگذرد.
در مورد «شکست روشنفکر» و روشنفکر «تافتهي جدا بافته از واقعيتهاي عيني جامعه»
است، در آينده خواهم نوشت. اکنون با اشاره به اين که اگر واقعاً شکستی در ميان باشد،
نخست آن شکست، شکست «من» است و نه شکست «ما»! دوديگر، در پشت هر شکست
عينی يک پيروزی پنهان است!
شالودهی نقد من، درنگ روی تفاوت نقد علمی با نقد غيرعلمی است. اسکاي بريک
ميگويد که مشغله علم، واقعيت مادی است. طبيعت و جامعه بشری به طور کل همه در
حوزة علمی قرار ميگيرند. رويکرد علمی در تجزيه و تحليل و سنتز هر واقعه و پديده  بايد
در درجه اول مبتنی بر تحقيق و جمع آوری شواهد در اطراف آن باشد. اين شواهد بايد
گسترده و همه جانبه و پيوسته و واقعی باشند. با اين رويکرد می توان به حقيقت که
انعکاس واقعيت عينی است، دست يافت. «علم روش و رويکردی است برای کسب توان
تشخيص حقيقت، برای تشخيص آن که چه ايده ای بازتاب واقعيت است، واقعيت آنگونه که
به واقع هست … علم يک پروسة مبتنی بر دليل و مدرک است» (3). بر اين اساس،
میتوان ادعا کرد که هر نقدی که «مبتنی بر دليل و مدرک» نباشد، نقد علمی نيست!
وقتی نقد مینويسيم، بايد از ادبيات اوليه (primary literature) يا ادبيات ثانوی (secondary
literature) و يا هر دو يادکنيم. هر نقد و نوشتهی پژوهشیکه بدون منبع و مدرک و شواهد
نوشته شود، نمیتواند علمی باشد!
برعکس ديگران، رسول رحيم واقعبينانه تر به اين نقد مینگرد و اظهار نظر میکند:
«انصاف و فروتنی علمی يک فضيلت است» (4). در اين نقد به راستی بی انصافی
صورت گرفته است. در کنار عدم «انصاف» در اين نقد، فقدان شواهد و مدارک هم
محسوساند. اين نقد پر از عيب و اشکال های عمدی میباشد. نخستين اشکال در اين است،
که منبع آن معلوم نيست. آنچه که من میتوانم ثابت بسازم اين است، که منبع اصلی اين نقد،
کتاب 177 صفحهای ادوارد سعيد که در باره «نقش روشنفکر» (5) نوشته است، نيست.
متن اين نقد خيلی نزديک به ديدگاه فشرده محمدرضا سرگلزايی (6) میباشد، که شوربختانه
از او هم ياد نشده است.

عبدالناصر نورزاد در غيرعلمی کردن نقد اش، دو اشتباه کلان مرتکب شده است. اشتباه
اول اين است که نقلقولی را که من از احمد شاملو آورده بودم، بدون تغيير، کم و کاست يا
ذکر منبع، آن را کاپی کرده است. اشتباه دوم اين است که عبدالناصر نورزاد ناآگاهانه نظر
من را از آن ادوارد سعيد دانسته است!
من نوشته بودم که احمد شاملو در مفاهيم رند و رندی در غزل حافظ می نويسد، که
«روشنفکرکسي است که اشتباهات يا کجروي هاي نظامات حاکم را به سود توده هاي
مردم که طبعاً خود نيز فرزند آن است افشا ميکند … وظيفه اش آگاهي دادن و هوشيار
کردن است نه بر کرسي حکومت نشستن».
عبدالناصر نورزاد عين آن را رونويسی کرده و مینويسد شاملو: «در مفاهيم رند و رندي
در غزل حافظ مي نويسد، که «روشنفکرکسي است که اشتباهات يا کجروي هاي نظامات
حاکم را به سود توده هاي مردم که طبعاً خود نيز فرزند آن است افشا مي کند … وظيفه
اش آگاهي دادن و هوشيار کردن است نه بر کرسي حکومت نشستن»» (7).
دلايلی که اين جمله کاپی شده است، قرار ذيل اند: اول اين که من در اين نقلقول اشتباهات
فراوانی دارم، که نورزاد هم آنها را تکرار کرده است. برای نمونه، من نقلقول مستقيم از
احمد شاملو آوردم، ولی به جای شارحه (:) از (، که) کارگرفتم، نورزاد هم همين کار را
کرده است. اشتباه دوم اين است که چهار صفحه فاصله ميان بخش اول و بخش دوم نقلقول
را با سه نقطه خلاصه کرده ام: «روشنفکرکسي است که اشتباهات يا کجروي هاي
نظامات حاکم را به سود توده هاي مردم که طبعاً خود نيز فرزند آن است افشا مي کند
(صفحه 40) … وظيفه اش آگاهي دادن و هوشيار کردن است نه بر کرسي حکومت
نشستن» (صفحه 44). به جای سه نقطه (…) بايد جملهای پيوندی نوشته میشد، که نکرده
بودم و ايشان هم نکردند! دليل سوم اين است که من واژه افشاء را به اشتباه «افشا» نوشتم،
ايشان هم اين اشتباه را تکرار کرده اند.
کاربرد نوع قوس ناخنک هم میتواند دليل چهارم باشد. نورزاد همواره در نوشته هايش از
اين ("") نوع قوس ناخنک استفاده میکند، يگانه نقلقولی که نوع قوس ناخنک آن در اين
نوشته به گونه ديگری است، اين قوس ناخنک («») است، آنچه که من همواره به کار
میبرم!
دليل پنجمی در اين رابطه، اين است که نورزاد در نقلقول های مستقيم، نقطه (.) را در
درون قوس ناخنک میگذارد: (« .»). ولی اين نقلقول ايشان يگانه نقلقولی است، که به
شيوه نقطهگذاری من نوشته شده است! من همواره در نقلقولها نقطه (.) را در بيرون قوس
ناخنک میگذارم: («».)! البته که درستی و نادرستی اين شيوهی نقطهگذاری را به نکته
دانان نقطه گذار واميگذارم!
اشتباه کلان دومی که از آن ياد کردم، اين است که عبدالناصر نورزاد به اين نظر است که
ادوارد سعيد «روشن فکران را به دو گروه انقلابي و ارتجاعي، تقسيم ميکند: گروه اول را
با کسب عادت آزادي خواهي و عدم پذيرش اسارت به گونه کسبي، مي پردازد … گونه
دوم روشن فکر، آن خصلت ارتجاعي است که يک مجموعي از افراد را به نام روشن
فکر بر جامعه تحميل ميکند»! در حاليکه اينگونه نيست! ادوارد سعيد وقتی در مورد
ديدگاه انتونيوگرامشی صحبت میکند، از دو گروه روشنفکران سنتی (مدرسين، کشيشها

…) و روشنفکران ارگانيک (کارشناسان تبليغات، تکنيسينهای صنعتی …) يادمیکند (8) و
در جايی هم از روشنفکران حرفه ای و روشنفکران آماتور نام میبرد (9)، ولی در مورد
انقلابی و ارتجاعی بودن روشنفکر چيزی بيان نمیکند.
من در «نقد نظر ادوارد سعيد» از دو خصلت روشنفکر ياد کردم و نوشتم: «روشنفکر
يک پديدهاي متناقض هست. تناقضي که در درون اين پديده هست، برايش دو خصلت
عمده ميدهد، خصلت انقلابي و خصلت ارتجاعي. خصلت انقلابي يک خصلت انساني و
رهايي بخش است، ولي خصلت ارتجاعي يک خصلت ضد انساني و به اسارت درآوردن
است. خصلت هاي انقلابي و ارتجاعي طبيعي نيستند، آگاهانه تعيين ميشوند. اينگونه نيست
که حکم کنيم که روشنفکر طبقه بورژوازي خصلت ارتجاعي دارد، روشنفکر طبقه
پرولتاريا خصلت انقلابي و روشنفکر طبقه متوسط خودش تعيين ميکند، که کدام خصلت
را بگيرد. روشنفکران که خصلت انقلابي دارند، از طبقات مختلف ميآيند. همانگونه که
افکار ارتجاعي بورژوازي در درون طبقه پرولتاريا جا خوش ميکنند، افکار انقلابي هم
در درون طبقات بورژوازي و متوسط رهميگشايند و جا باز ميکنند. ويژگي هاي اين دو
خصلت در آن اند، که خصلت انقلابي، روشنفکر را قادر ميسازد که ضرورت را به
آزادي تبديلکند، يعني تضاد هاي اجتماعي را شناسايی کند، آنها را علمی حلکند و تغييرات
در جامعه بياورد.» (10).
باری، نقد در هر گستره و حوزه در پی تفاهم و تساهل نيست. نقد در پی شناخت تضاد و
حل آن است. ما زمانی می توانيم يک پديده را نقد علمي کنيم، که آن را بشناسيم، يعنی
بينش و آگاهی از آن به دست بياوريم و ناسازگاری های درونی آن را بفهميم و درک کنيم،
آن را تغيير دهيم و با مدرک و شواهد جلوبگذاريم.
بنمايه:
1 – عبدالناصر نورزاد: روشن فکران ناکام، فيسبوک شفق همراه : 14.12.2023
https://www.facebook.com/profile.php/?id=100061229402748&name
=STSDirectNavUserDecorator
2 – ناصر چکاوک: نقد نظر ادوارد سعيد، 11.12.2023
سايت روشنگران https://www.roshangaranaf.com/analysispost
3 – علم و انقلاب در باره اهميت علم و به کاربست علم در بررسي جامعه، سنتز نوين
کمونيسم و رهبري باب آواکيان، مصاحبه نشريه انقلاب با آردي اسکاي بريک، ترجمه
ريحانه رهنما با همکاري منير اميري، 1394، صفحه 4
4 – رسول رحيم، اظهار نظر در مورد نقد روشن فکران ناکام …
5 – ادوارد سعيد: نقش روشنفکر
ترجمه: حميد عضدانلو، نشر نی، چاپ سوم 1385، کتابخانه ملی ايران
6 – دکتر محمدرضا سرگلزايی / روان پزشک: « نق زدن» و «نقد کردن»، 27 تير
1394
سايت صدای معلم، پايگاه خبری- تحليلی معلمان ايران، https://sedayemoallem.ir
7 – عبدالناصر نورزاد: روشن فکران ناکام …
8 – ادوارد سعيد: نقش روشنفکر … صفحه 42

9 – ادوارد سعيد: نقش روشنفکر … صفحه151
10 – ناصر چکاوک: نقد نظر ادوارد سعيد، سايت روشنگران …

Bookmark the permalink.

© 2021 ، روشنگران همه حقوق محفوظ است.